محل تبلیغات شما

- دون گویی لیرمو بر مبنای مطالعاتش چنین نتیجه گیری میکند که حواس پنجگانه مخل درک حقیقتند یا آن را مثله میکنند، و اگر می توانستیم خود را از آنها برهانیم جهان را چنان که هست می دیدیم، بی پایان و بی زمان.

"جاودانگان"

 

گویی هر نگاه به دریا ، اولین نگاه است

 

- آن را یوتوپیا می خواند، کلمه ای یونانی به معانی نیست در جهان

- در مدرسه های ما به ما شک و هنر فراموش کردن می آموزند- از همه بالاتر، فراموش کردن آنچه که شخصی و محلی است. ما در زمانی زندگی می کنیم که تداوم دارد، اما خود را تربیت می کنیم تا در ابدیت زندگی کنیم.

- هیچکس نمی تواند دو هزار کتاب بخواند. در طی چهار قرنی که زندگی کرده ام بیش از پانزده کتاب نخوانده ام. از آن گذشته، باز خواندن اهمیت دارد نه خواندن. چاپ- که امروزه منسوخ شده است زیرا گرایش به تکثیر متون گیج کننده شده بود- یکی از بدترین اختراعات رذیلانه انسان بود.

- این چیزها خوانده میشود تا فراموش شود، زیرا تنها چند ساعت بعد، چیزهای بی اهمیت دیگر آنها را تحت الشعاع قرار می داد، از میان همه، منصب تمدار بی شک اجتماعی ترین مناصب بوده. یک سفیر کبیر یا وزیر کابینه نوعی مفلوج بود که می بایست با خودروهای دراز پر سر و صدا، محصور با موتورسیکلت سواران و اسکورت نظامی ، به این طرف و آن طرف برده شود و عکاسان مشتاق در انتظار او باشند. مادرم می گفت گویی پاهایشان بریده شده است. عکس ها و کلام چاپ شده برایشان واقعی تر از آن چیزی بود که نماینده آن بودند. تنها آنچه چاپ میشد واقعیت داشت. در گذشته مردم ساده لوح بودند ، باور می کردند که کالایی معین خوب است زیرا سازندگان آن چنین ادعا می کردند و این ادعا را به کرات و مرات تکرار می کردند. سرقت هم رواج داشت، هرچند همه می دانستند که مالکیت پول شادی بیشتر یا آرامش خاطر نمی آورد.

- برخی از مردم فکر میکنند انسان ابزار خدا برای خودآگاهی جهانی است، اما هیچکس به اطمینان نمی داند که آیا چینی خدایی وجود دارد یا نه.!

- هنگامی که فرد به صدسالگی برسد، دیگر نیاز به عشق یا دوستی ندارد. حوادث شوم و مرگ خود ناخواسته تهدیدی برای او نیست. به یکی از هنرهای فلسفه یا ریاضیات می پردازد یا با خود شطرنج بازی می کند. وقتی که بخواهد خود را می کشد. انسان صاحب اختیار زندگی خویش است و همچنین صاحب اختیار مرگ خویش.

- در اتاق کارم تابلویی دارم که هزاران سال دیگر کسی با موادی که اکنون در سرتاسر کره ارض پراکنده است، آن را خواهد کشید.

"مدینه فاضله مردی خسته"

 

- در عمل، انسان آنچه را که میتواند میکند است نه آنچه را که می خواهد.

- اگر کسی آرزو کند که خوراکش انحصاراً از ماهاگونی باشد، شعر قادر به بیان آن نیست. اما اگر مردی دوست بدارد و در عوض دوستش نداشته باشند، آن وقت شعر قادر است چنین موقعیتی را دقیقاً بیان کند چون همگانی است . و از آن جهت است که شعر اهمیت دارد، چون بیان کننده حقایق ابدی است، حقایقی که نه تنها با تجربه شاعر ارتباط دارد ، بلکه با تجربه عاطفی خواننده هم مربوط است.

- . تو فکر میکنی که من آنقدر غنی هستم که چیزی را از دست بدهم؟ من همیشه به همان چیزها می اندیشم، من نمیتوانم چیزی را گم کنم.

- چسترتون: حاصل عمرم همه این است که دریافته ام حق با دیگران است.

هزارتوهای بورخس (3)

هزارتوهای بورخس (2)

هزارتوهای بورخس (1)

، ,زندگی ,انسان ,بی ,آنچه ,است، ,خود را ,از آن ,آن را ,می کردند ,بود که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

HAKIMAN